مازندران یا سرزمین زنخدایان که کلمه آمازون یا سرزمین زنان نیز از نام آن آمده است، سرزمین دیوان است:
در شاهنامه می بینیم که مازندران( سرزمین مازن یا زن سالاران) مرکز دیوان است. همان دیوانی که خط و هنر خانه سازی را به دیگران می آموزند و دیوان همان خدابانوان ایران باستان هستند. آیا آمازون ها و مازندرانی ها نیز یک ریشه دارند؟
زمین دیلمان جایی است محكم
بدو در لشگری از گیل و دیلم
گروهی ناوك و زوبین سپارند
به زخمش جوشن و خفتان گذارند
چو دیوانند گاه كوشش ایشان
جهان از دست ایشان پریشان
سپر دارند پهناور گه جنگ
چو دیواری نگاریده به صد رنگ
ز بهر آن كه مرد نام و ننگند
ز مردی سال و مه با هم بجنگند
نه آن كشور كه به پیروزی گشادند
نه باژ خود بدان كشور نهادند
هنوز آن مرز دوشیزه بماندست
بر او یك شاه كام دل نراندست
(فخرالدین اسعد گرگانی - ویس و رامین)
برخی ریشه نام مازندران را آمیختهای از ماز به معنی بزرگ و نیز میانه ، ایندیرا و ان پس وند مکان حدس زدهاند و در نتیجه مازیندیران را به معنی جایگاه دیو بزرگ ، ایندیرا می دانند. گواه آن را هم این موضوع شاهنامه دانستهاند که در آن از مازندران به عنوان جایگاه دیو سفید نام برده است و نیز ایندیرا را کوهی دانسته است در میانه این سرزمین. بر پایه همین موضوع ملک الشعراء بهار شعر دماوند را سروده است.